رفیق شفیق |
؟ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؟ آمدنم بهر چه بود؟ دوران کودکیام را از زمانی به یاد میآورم که 4 یا 5 سال بیشتر نداشتم و با همسالانم مشغول تفریح و سرگرمی بودم. برادر بزرگترم، همیشه خوشحال از کلاس درس و مدرسه فارغ میشد و من نشاط درس و سرگرمی آموختن را در او میدیدم و همین باعث میشد تا دوست داشته باشم هر چه زودتر، خواندن و نوشتن را در مدرسه بیاموزم. از آن به بعد، سال ها برای من آرام سپری می شدند تا سرانجام با یک کیف و چند قلم و دفتر راهی کلاس درس شدم و تازه فهمیدم نشاط مدرسه با مشکلات تحصیل، عجین است؛ اما شوق درس خواندن تازه در من بیدار شده بود و من از این دشواریها خسته نمیشدم. چند سالی گذشت؛ اما شاید به قدر چشم بر هم زدنی بود. من در آغازِ راهِ مقاطعِ بالاتر بودم و هر چه معلوماتِ بیشتری فرا میگرفتم، مشتاقتر میشدم. از دورهی دبیرستان، دو سه سالی گذشته بود. من هم مثل دیگر همسن و سالهایم، در فکر کنکور و امتحانی بودم که سرنوشت آیندهی مرا تعیین میکرد و تمام آموختههایم را به معرضِ آزمون می گذاشت. کنکور پلی بود که میتوانست مرا به هدفم یعنی دانشگاه برساند؛ به همین خاطر سخت کوشیدم و به آرزوی خود رسیدم. راه زندگی در این سن و سال هموار به نظر میرسید و من مثل دیگران، در فکرِ ادامهی تحصیل و کار و پیشرفت بودم؛ اما جز همین چند لغت نمیتوانستم هدفِ دیگری را برای آیندهام متصوّر شوم. اینجا بود که کمی به فکر فرو رفتم: آیا بهراستی هدف زندگی انسان تنها همین چند واژه است؟ درس کنکور، دانشگاه، ازدواج، کار و پیشرفت! اگر به تمامی این مراحل دست یافتیم، دیگر هدفی نداریم؟! مگر میشود خداوند مخلوقی چنین اعجاب انگیز و جاودانه را تنها برای همین چند کلام ساده آفریده باشد؟! بعد هم پیر و افسرده و . . . در نهایت، زیر خروارها خاک مدفون و پوسیده میشویم. آیا بهراستی این است پایانِ زندگی؟ در این صورت، آیا خلقتِ انسان عبث و بیهوده نیست؟ این ها سؤالاتی است که ذهنِ هر جوانی را میتواند آزار دهد. من نیز این گونه بودم؛ مدتها از بحران هویت رنج کشیدم تا این که به لطف خدا، جوابِ خود را در قرآن یافتم: ؟ وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الاِنْسَ اِلّا لِیَعْبُدُونِ ؟[1] ؟ و جنیان و انسانها را نیافریدم؛ مگر برای بندگی.؟ آری! «بندگی»، این است هدف والای زندگی. و این معنا، گفتنی نیست؛ شنیدنی نیست؛ چشیدنی[2] است. باید در طریقِ آن وارد شد و بر آن استقامت ورزید؛[3] باید دعوتِ خدا و رسول را اجابت کرد تا آنان ما را زنده کنند؛[4] باید راه ِچشمهی حیات جُست تا به حیاتِ جاودانه رسید.[5] و چشمهی حیات تنها یکی است؛ همان که روزهای جمعه او را مورد خطاب قرار داده، میگوییم: « سلام بر تو ای چشمهی حیات!»[6] آری! باید در زندگی راهی به سوی مهدی علیهالسلام جُست و زندگی را با نام و یاد و محبت او گره زد . . . و آنگاه، لذّت زندگی حقیقی را چشید.
پی نوشت: [1] . ذاریات(51): 56. [2] . امروزه، بشر آن چنان در تکنولوژی مادی پیشرفت کرده و آن قدر زرق و برق زندگیِ دنیوی او را مسحور کرده که به کلّی از هدفِ اصلیِ خلقتِ خود غافل شده؛ اما در این بین، چه بسیار فطرتهای بیداری که در عینِ برخورداری از بالاترین امکانات دنیوی، حیاتِ مادّی هیچ گاه آنها را ارضا نکرده و در پی مفهومِ عالیِ حیات بودهاند؛ اما چه بسا که بعضی از این افراد در اثر گم کردنِ حقیقتِ عالی حیات، به دام یأس و افسردگی شدید و بی انگیزگی در زندگی افتادهاند. براساس قرآن و روایات تنها راه نجات از چنگ یأس و دل مردگی وارد شدن در طریقِ بندگی خدا، معرفتِ او و محبت حجت خداست. درک لذّت حقیقی از حیاتِ انسانی تنها در سایهی محبّت و معرفت امام عصر علیه السّلام ممکن است. البته درک لذّت این حیات معنوی، همانند درک مزهی طعام، گفتنی و شنیدنی نیست؛ چشیدنی است، با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود؛ باید دستوراتِ دین را همانگونه که در قرآن و روایات چهارده معصوم آمده عمل کرد؛ باید با عزم و ارادهی جدّی در طریق محبّتِ امام زمان علیه السّلام وارد شد. [3] . جن(72): 16: ؟ وَ اَلَّوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسْقَیناهُم ماءً غَدَقاً ؟:؟ و اگر بر طریقهی ایمان، استقامت بورزند، هر آینه از آب کثیر، سیرابشان می سازیم. ؟ در روایت معنی این آیه چنین آمده است:« اگر ایشان بر ولایت اهل بیت علیهم السلام پایدار بمانند، هر آینه به ایشان علمِ بسیاری عطا میکنیم که از ائمّه علیهم السلام فرا گیرند.» مجمع البیان 5: 372. آری! این علم است که انسان را حیاتِ حقیقی می بخشد. [4] . انفال(8): 24: ؟یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا للهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُمْ... ؟ ای خدا! چه می شد این حقیقت باورمان می شد که هدف از آمدن ما به دنیا، خور و خواب و خشم و شهوت نیست؟! ای کاش می فهمیدیم که ما برای یک حیاتِ طیّبه و یک زندگی والاتر خلق شده ایم! آن گاه شاید تا این اندازه در گل و لای دنیا غوطه ور نمیشدیم! و ای کاش دعوتِ تو را اجابت می کردیم تا تو و رسولت ما را زنده کنید! [5] . مضمون یک روایت است؛ راوی می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من حاضر نیستم محبّت شما را با دنیا عوض کنم... حضرت فرمودند:« بد مقایسه ای کردی! دنیا جز ین است که شکمت را سیر کند و عورتت را بپوشاند؛ اما محبت ما به تو حیات ابدی می دهد.» [6] .« اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ الحَیاةِ»؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه. برچسبها: [ چهارشنبه 91/10/13 ] [ 10:28 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |