رفیق شفیق |
سلام الحمدلله خدا توفیق داد و در جوانی مشرف به خانه اش شدم. سفری بسیار زیبا و رویایی ... سفری پراز نشاط و شادی ... خدا خیلی به من لطف کرد که در این سفر زیبا تونستم کارای خوبی بکنم. مثلا کمک به سالمندان و تبلیغ تشیع و گفتگوی بسیار با اهل تسنن ، البته از خودم راضی نیستم چون حالا میفهمم که چقدر بیشتر میتونستم تلاش کنم و نکردم. چه فرصتها که از دست دادم... اماسفری بسیار زیبا بود چون به دیدار خدا رفتم ... سفری بسیار زیبا چون حس کردم در دامن و آغوش خدا هستم ... سفری بسیار زیبا چون حس میکردم به اهل بیت بسیار نزدیکم... سفری بسیار زیبا چون فکر میکردم بتونم حجت خدا را ببینم ... چون یک عمر منتظر آن بودم!!! اما غافل از اینکه، ای بی لیاقت آقا را که هر کس نمیتواند ببیند... خدایا آمده ام از این سفر زیبا وخیلی سبکم ...سبکتر از همیشه .همچون کودکی . چون خودت وعده کردی که هر کس عرفات را درک کند اورا میبخشی. ومن هم مطمئنم که مرا بخشیدی و پاکم کردی برای همین است که احساس سبکی میکنم . آمده ام اما بسیار غمگینم . چون آنچه که یک عمر دنبالش بودم را نیافتم . چون آن یار گمشده را ندیدم . غمگینم از خودم که چرا این لیاقت شامل حالم نشد... باید به خودم بیشتر برسم وبا خودم بیشتر فکر کنم که آن عزیز غائب از من چه میخواهد... فقط یک کلام ... آقا دوستت دارم بیشتر از همیشه ، پس مرا دریاب... برچسبها: [ شنبه 92/8/18 ] [ 10:50 عصر ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |