رفیق شفیق |
سلام ببخشید از این همه غیبت آخه انقدر شبکه های اجتماعی آدمو مشغول میکنه که دیگه از این دوست قدیمی غافل میمونه... شاید بگین « نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار ». اما نه اونجا چون دایم باید سر بزنی به واتساب و وایبر و.... هرکی هم یه سوال و جواب............... اووووه کلی میشه.
حالا بگذریم . امسال هم با همه ی خوشی وناخوشیش گذشت . بدترین ناخوشیمون نیومدن آقامون بود .
خدایا ازت میخوایم امسال رو که با نام مادر بهلو شکستش شروع میکنیم ، ب همون خانم قسمت میدیم که دیگه دوران غیبت آقا رو تموم کنی .آخه خیلی دلمون میخواد اون دولت کریمه رو ببینیم براتون آرزو میکنم که سالی سرشار از موفقیت داشته باشید. زیر سایه ی آقا امام زمان. راستی برای امسال چه برنامه ای دارید جهت بیشتر خدمت کردن به آقا و نزدیکتر شدن به ایشون و دلها رو به اون حضرت نزدیکتر کردن؟؟؟ برچسبها: [ یکشنبه 93/12/24 ] [ 11:25 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟
... برچسبها: [ پنج شنبه 93/3/15 ] [ 1:13 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
ستاره سحر نیمه شعبان داره از راه میرسه ... قراره آسمون شب گرفته ی شب گرفته ی شهر مارو روشن کنه ... قراره بدرخشه و نورافشانی کنه وبه ما لبخند بزنه . اما واقعیتش اینه که دیدنش با چشم معمولی امکان نداره ! چون نورش چشم رو میزنه! پس باید ازیک چشم دیگه کمک گرفت! چشمی که بتونه نور این ستاره رو درک کنه . برای درک این نور باید «چشم دل» باز بشه. وهمه ی متخصصین چشم دل پزشکی معتقدن چشم دل با «مراقبت »باز میشه .
یه « مراقبت » چهل روزه درست و حسابی . پس اگه صدای پای ستاره سحر نیمه شعبان بی قرارتون میکنه ... وشنیدن نام مولود بی نظیرش بی تابتون میکنه... واگه قراره شب قدر تولدش بی قرار و بی تاب و بی خواب باشین... لطفا برای تهیه ی یک جفت چشم دل پاک پر اشک اقدام کنین !
آخه ... قراره این چشمها سحر نیمه شعبان دست توسل به دامن بانویی سه ساله بزنه که اون قدر زلال اشک ریخت که خورشید با سر به دیدنش دوید! ستاره ای که سوز ناله اش پایه های کاخ شب رو لرزوند! ما قراره میهمان همچین ستاره ای باشیم که برای درک مقامش وذکر نامش یک جفت چشم دل پراشک میخوایم!!! اگه شما هم طالب این دیداری پس با اون عزیز عهدی ببند برای یک مراقبت چهل روزه وبا انتخاب یک یا چند مورد از این بندها اجرای اون در این چهل روز خودمون رو بیشتر به مهربان ترین پدر دنیا نزدیک کنیم .
بندهای پیشنهادی · نشنیدن و نگفتن سخنان بیهوده یا گناه · ندیدن چیزهایی که ارزش ندارد یا گناهه · توجه به نماز اول وقت · قرائت روزاننه 10 آیه از قرآن کریم · خواندن روزانه دعای عهد · هر روز خوندن زیارت عاشورا · قرائت روزانه ی سوره ی یس و هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها · روزانه دو دقیقه گفتگو با حضرت · روزانه پنج دقیقه تفکر در مورد نحوه زندگی شخصی خودمون · مطالعه ی روزانه چند صفحه در موضوعاتی که افکار ورفتارمون رو به حضرت نزدیک میکنه ** * وهر کار دیگه ای که تو رو بیشتر به اون عزیز نزدیک میکنه . میتونی چندتا از اونا که برات مهمتره انتخاب کنی و دراین چهل روز انجام بدی...
برای دیدن روی چون ماهت چشمانم میشود چون فانوس راهت امام جواد علیه السلام : بافضیلت ترین اعمال شیعیان انتظار فرج است. اللهم عجل لولیک الفرج
برچسبها: [ سه شنبه 93/2/16 ] [ 1:19 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
[ سه شنبه 93/1/19 ] [ 12:5 عصر ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
[ سه شنبه 93/1/19 ] [ 12:5 عصر ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
ساده که میشی همه چیز خوب میشه... خودت غمت مشکلت غصت هوای شهرت آدمای اطرافت حتی دشمنت ... یک آدم ساده که باشی برات فرقی نمیکنه که تجمل چیه؟!! که قیمت تویوتا لندکروز چنده؟!! فلان بنز آخرین مدل چند ایربگ داره؟!! کدوم ماشین ظرفشویی و ماکروفرو فرش و... مارکش بهتره؟!! ... مهم نیست نیاوران کجاست؟!! شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه و... وبرای ما شیرازیا قصرالدشت و ارم و ... کدوم حوالین؟!! رستوران چینی ها گرونترین غذاش چیه و...؟!! ساده که باشی همیشه تو جیبت شکلا ت پیدا میشه همیشه لبخند بر لب داری بر رو ی جدولهای کنار خیابون راه میری زیر بارون دهانت رو باز میکنی، و قطره قطره بارون رو مینوشی آدم برفی درست میکنی ، شال گردنت را به او میبخشی ساده که باشی همینکه بدونی بربری و لواش چنده کفایت میکنه نیازی به غذای چینی نیست آبگوشت هم خوبه ساده که باشی... آدمهای ساده رو دوست دارم بوی ناب آدم رو میدن ساده که میشی فرمول نمیخوای ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست ساده که میشی درگیر رادیکال و انترگال و مشتق و ریاضت ها نیستی !!! هر جایی به راحتی محاسبه میشی ساده که میشی حجم نداری، جایی نمیگیری زود به یاد میای و دیر از خاطر میری ساده که میشی کوچیک میشی توی دل هر کسی جامیشی... چقدر سادگی رو دوست دارم
برچسبها: [ شنبه 92/11/5 ] [ 12:42 عصر ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
رسول خدا شهید شدند اما نه در روز خیبر و نه به دست زینب دختر حارث ونه زن یهودی بلکه: طبق فرمایش امام صادق علیه السلام، به دست عایشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر ، شهید شدندو حتی امام صادق علیه السلام هر روز آن دو زن را لعنت می کردند.بحث زن یهودی ولقمه زمان جنگ خیبر را بیشتر اهل سنت و اربابانشان مطرح کردندتا اذهان را از عایشه وحفصه دور کنند. ایشان فرمودند : همانا رسول خداقبل از شهادت مسموم شدند و آن دو زن عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کردند آنان و پدرانشان شرار خلق الله هستند. 1 در جای دیگر ایشان می فرمایند: پیامبر حفصه را آگاه کردند که پدرش (عمر) و ابوبکر امارت را بدست میگیرند ، حفصه این سر را برای عایشه فاش کرد و عایشه هم برای پدرش گفت و ابوبکر هم به عمر گفت . پس آن دو (ابوبکر وعمر ) جمع شدند برای اینکه این امر زودتر اتفاق بیفتد ،پیامبر را مسموم کردند. 2 پس ای شیعه بدان که پیامبرت شهید شده!!! لعنت خدا بر آن 4نفر و کسانی که شهادت پیامبر را مخفی میکنند.
مدارک : 1- تفسیر قمی ج 2 ص376 و تفسیر برهان ج1 ص200 و تفسیر عیاشی ج1 ص200 وتفسیر صافی فیض کاشانی ج1 ص 389 و تفسیر نور الثقلین ج1 ص401 وبحارالانوار ج22 ص 516 وغایه المرام و الصراط المستقیم و اغتیال النبی نجاح طایی و الخرایج علامه قطب راوندی و مستدرک سفینه البحار و دیگر کتب معتبر شیعه 2-تفسیر صافی ج4 ص194 ذیل آیه 2 سوره تحریم
برچسبها: [ چهارشنبه 92/10/11 ] [ 9:28 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
گویند مردی بود منافق ، اما زنی داشت مؤمن و متدین . این زن تمام کارهایش را با « بسم الله » آغاز میکرد.شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک میشد و سعی میکرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه ای پر از طلا به زن دادتا آن را به عنوان امانت نگه دارد . زن آنرا گرفت و با گفتن « بسم الله الرحمن الرحیم » در پار چه ای پیچید و با « بسم الله » آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد . شوهرش مخیافیانه آن طلا را دزدید وبه دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و « بسم الله » را بی ارزش جلوه دهد. او بعد از اینکار به مغازه ی خود رفت . در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد ،آن مرد ماهیها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش ان را برای نهار آماده سازد. زن وقتی یکی از شکم آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه ی طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهیهاست . آنرا برداشت و با گفتن « بسم الله » در مکان اول خود گذاشت. شوهر به خانه برگشت وکیسه ی زر را طلبید. زن مؤمنه فورا با گفتن « بسم الله » از جای برخاست وکیسه ی زر را آورد . شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید.
برچسبها: [ دوشنبه 92/9/25 ] [ 9:46 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
می گویند روزی ذوالقرنین با سپاهیانش از سرزمینی عبور می کردند، به سپاهیانش گفت الآن به منطقه ی تاریکی می رسیم که بر روی زمینش پر از شن و سنگریزه است، اگر از آن شن ها بردارید پشیمان می شوید و اگر برندارید باز هم پشیمان خواهید شد. عده ای گفتند در هر صورتش که پشیمانی است، پس به خودمان زحمت اضافی تحمیل نمی کنیم که بارمان سنگین تر نشود. عده ای دیگر گفتند ما که قرار است پشیمان بشویم پس بگذار حداقل دست خالی نمانیم و مقداری از این شن ها را برداریم. بعد از ساعتی از آن سرزمین تاریک عبور کردند، و در روشنایی متوجه شدند تمام آن شن ها و سنگریزه ها، الماس و یاقوت و زمرد بود. هر کس از آن جواهرات برنداشته بود حسرت می خورد که چرا چیزی از آنجا برنداشته و بقیه هم حسرت می خوردند که ای کاش بیشتر تلاش کرده بودند و جواهرات بیشتری جمع کرده بودند. حتی آنهایی که فکر می کردند بیشتر از همه از آن جواهرات برداشته اند هم، غصه ی خالی بودن دست هایشان را می خوردند... حالا قصه، قصه ی ما و این سفر تکرار نشدنی است... دل به روز های به ظاهر زیاد سفر خوش کردیم و با خیال اینکه وقت بسیار است، روزها را یکی یکی گذراندیم و یک دفعه دیدیم چه غافلگیرانه عمر کوتاه سفر به پایان رسید، سفری که تک تک ما برایش هشت سال روزشماری کرده بودیم... حالا که لحظه لحظه به پایان این سفر سراسر نور نزدیک می شویم احساس خسران می کنم... حالا که آخر سفر است تازه فهمیده ام چه گنجی را از دست داده ام، و با حسرتِ تمام، آرزو می کنم که ای کاش زودتر قدردان این همه نعمت می شدم... خدایا! این بنده ات همیشه دقیقه نودی است! هر وقت کار از کار می گذرد، تازه می فهمد چه اتفاقی افتاده و چه کارهایی می توانسته انجام بدهد که نداده... خدایا! می شود این سفر، سفر آخرمان نباشد؟ می دانم خیلی دیر است ولی، من تازه دلتنگ شده ام! و تازه دلم بهانه ی حرم و زیارت را گرفته است! حالا با این بنده ی دلتنگ و بهانه گیرت چه می خواهی بکنی؟! با این بنده ای که از دلتنگی، این همه مستأصل شده و نمی داند چطور این یک ماه را در این چند ساعت باقی مانده جبران کند؟ نمی خواهی که با این دل تنگ و این احساس خسران رهایش کنی؟! مهربان من! میدانم آن طور که باید، قدر ندانستم و از الماس ها و جواهرات سفر برنداشتم، ولی آن قدر همیشه به این بدترینت، بهترین نگاه ها را کرده ای و بهترین نعماتت را عنایت فرموده ای که به پرتوقع ترین بنده ات هم تبدیل شده! حالا این بدترین و روسیاه ترین و پرتوقع ترین، دوست دارد از بهترین هایت به او بدهی و او را از بهترین بندگانت قرار دهی... مهربان من! من میروم، یا بهتر بگویم، مرا می برند ولی... نگذار این دلتنگی زیاد طول بکشد! زود به زود مرا بخوان! مثل این بار که با همه ی زشتی و روسیاهی ام بین خوبانت راهم دادی... خدای من! طبیب که بیمارش را رها نمی کند! مخصوصا اگر مرضش خیلی بدحال باشد! پس ای طبیب قلب ها، همین الآن که اینجا هستم، وقت ویزیتِ بعدیِ این مریض بدحالت را مشخص کن...! خدایا نشنیده بگیری ها! ولی بدان این بیمارت قصد خوب شدن هم ندارد! چون می خواهد زود به زود طبیبش را ملاقات کند... و باز هم زمزمه ی همیشگی اش این است: گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لذت بیماری را
پی نوشت:این متنو یکی از هم کاروانیامون به نام خانم زینب توکلیان نوشته که یک جوون اهل دل بود برچسبها: [ دوشنبه 92/9/11 ] [ 1:0 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
[ یکشنبه 92/9/3 ] [ 9:0 صبح ] [ گل نرگس ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |